![](http://s1.picofile.com/file/7427762040/1.gif)
شيخ صدوق از بزرگان بنى هاشم و ديگران روايت مى كند:
چون امام سجاد عليه السلام و اهل بيت بر يزيد وارد شدند و سر امام حسين عليه السلام را آورده ، جلو يزيد در تشتى گذاشتند، با چوبى كه در دست داشت ، شروع كرد به زدن بر دندانهاى آن حضرت و اين اشعار را مى خواند: (لعبت هاشم بالملك ...)
"بنى هاشم با حكومت بازى كردند، نه خبرى آمده و نه وحيى نازل شه است .
كاش اجدادم كه در بدر شاهد بودند كه قوم خزرج از فرود آمدن تيغهاى تيز مى ناليدند، از خوشحالى چهره افروخته مى شدند و گفتند: اى يزيد! دستانت شل مباد!
كيفر بدر را داديم و بدرى ديگر آفريديم و حساب ، برابر شد.
از خندف نيستم اگر از فرزندان احمد، انتقام كارهايشان را نگيرم !"
چون زينب آن صحنه را ديد، گريبان چاك زد و با صدايى سوزناك صدا زد: " يا حسين ! اى حبيب پيامبر! اى فرزند مكه و منا! اى زاده فاطمه زهرا! اى پسر محمد مصطفى ! همه را گرياند."
![](http://s3.picofile.com/file/7404919565/45.gif)